برداشت از وبلاگی که همین الان دیدم و معرفیش می کنم در همین بلاگ اسکای دیدم از بادام زمینی برداشت کردم اینجا گذاشتم این جمله را هر کی گفته درست گفته چون مشکل پیش امده برای راه حل باید فکری کرد مشکل همیشه و در هر کجا ممکنه پیش بیاد خونسردی تنها راه نجات هست بهتر است در شرایط سخت هم راهی پیدا کنیم تا اسان شود اما ان راه برای من چه بود کمی سخت بود امابعضی وقتها شرایط برای قبولی سخت میشه نتیجه مثبت بود چگونه می توان در امتحانات قبول شد؟ راه و روش هر کسی در درس خواندن به اینصورت دیپلم را گرفت تا وارد دانشگاه شوم و گرفتن مدرک دیپلم یا قبولی در ازمونهای مختلف مثلا قبول شدن در ایین نامه راهنمایی و رانندگی فرق می کنه. اما یک روشی هست که تقریبا تضمینی هست وقتی هر کاری می کنید اما باز هم نمی توانید قبول شوید و ان روش هم سخت هست هم راحت و اسان بستگی به ادامه در این سایت armin3d.com
می خواهید بدانید مشتریان شما چه قسمتهایی از وب سایت شما را نگاه کرده و از کدام محصول بیشتر خوشش امده چقدر نگاه کرده و اصلا چرا وقتی نگاه کرد خرید نکرد نقاط ضعف و قدرت وب سایت شما را میشه راحت با کمک این سایت فهمید.معرفی بهترین سایت دنیا شمارنده وب دقیق انلاین اگر به دنبال یک وب سایت خوب برتر که تا زمانی هم رایگان و مجانی هست این وب سایت را همین الان در اینترنت پیدا کردم بهترین امارگیر وب سایتها هست دقیق زنده و انلاین با گرافیک خیلی قشنگ و امروزی در این وب سایت هر چه که دلتان بخواهد هست سایتی که واقعا جلوتر از مان خودش حرکت می کند اسم و ادرس این سایت هست هیت استیپز hitsteps.com و اما یک سایت دیگه هم امروز اینجا معرفی می کنم به نام ریکتفلو ادرس این وب سایت هم هست reactflow.com
2 دقیقه قبل از مرگش ناگهان در اتاق بشدت صدا خورد در اتاقم تنها بودم و او در بیمارستان بود برایش ارزو می کردم زنده بمانئد و نمیرد تا زمانی که اون نمرده بود هنوز جای امیدواری بود. اما اما چی؟ اما ناگهان در اتاق بشدت صدا خورد وقتی برگشتم یکنفر را دیدم که نیم متر یا یک متر بالاتر از زمین در اتاقم بود خوب صورتش را نگاه کردم اون صورتش سیاه بود نه چشمی داشت نه دهانی نه ابرویی و یک چیزی مانند چادر سیاه اما چادر نبود بنظرم همه سیاهی بودند ولی قسمتی که صورتش بود بالای سرش تیز بود و 2 تا از پاهایش که در هوا بودند به صورت اره بود 2 تا پای اره ای به جای انگشتانش بودند نیمی یا کمی کمتر یا نزدیکی های زانو پاها معلوم بودند ان پالتو سیاه یا سایه سیاه یا چادر سیاه که بر روی سرش بود تا زانو را می پوشاند هر چند زانوهایش هم سیاه بودند ولی ان مانتو یا ان پالتو پایینش مانند پنچه پاهایش اره ای بودند ترسیدم و فوری برگشتم که نگاهش نکنم ناگهان در بشدذت دوباره صدا خورد و دیدم اون نیست اما صدای شیون و ناله همه بلند شد و گفتند اون مرد و من فهمیدذم که اون خودش بود و می خواست در اخرین لحظه او را ببینم اون سیاهی کی بود.......
چگونه میلیاردر شدی؟ فقط رفتم در کما و پس از 10 سال از کما بیرون امدم دیدم 100 تا فرگون که خریده بودم بفروشم انقدر قیمتشان بالا رفته بود که پس از بیرون امدن از کوما میلیاردر شدم و از خوشحالی زیاد نزدیک بود بال در بیارم وقتی رفتم با میلیارد 100 تا فرگون را دوباره بخرم دیدم فقط 10 تا می توانم بخرم دوباره رفتم در کما تا 10 سال اینده که شاید بهوش اومدم ببینم چند تا میتونم بخرم .....