جند وقتی بود خودم رو فراموش کرده بودم تا اینکه یکی گفت... قبلا خوشتیپ تر بودی وقتی خودمو در اینه نگاه کردم دیدم راست میگه از خودم دور شدم و غافل از حال و احوال خودم بودم بیش از اندازه مدارا و صبوری کردم برای هر چیزی گفتم بهتره بی خیال بشم به هر حال زندگی مسیر خودش رو میره و من رو با خودش به هر طرفی میبره بهتره بیشتر بفکر خودم باشم تا تعداد چروکهای صورتم بیشتر نشد نباید انتظار داشته باشم حرفمو بفهمن هر کی در یک محیطی بزرگ شده بنابراین رفتم دوش گرفتم صورتم را 3 تیغه کردم صاف شد ادکلنی زدم یک موسیقی ریلاکس هم گوش کردم دیدم دارم ارام ارام خودم میشم و لباسهای نو به تن کردم و با شوق تمام رفتم در سینه طبیعت و بهار و دیدم ادم همه چیزش بستگی به فکرش داره فقط فکر داشت سکان کشتی از دستم خارج میشد و اونو به دستم گرفتم تا دوباره خوشتیپ بشم زندگی 2 روزه خیلی زود میاد میره یادم میاد به یکی گفتهبودم چند سالته گفت 23 گفتم چقدر پیری خودم 19 سالم بود ولی الان میبینم خودم شدم 46 ساله و چقدر زود روزها شب میشن شبها روز میشن .......